به عنوان کوچ، ما به تاثیر غیر قابل انکار تجربه‌ی کوچینگ بر افراد آگاه هستیم.
اغلب وقتی افراد به یک کوچ مراجعه میکنند، تمرکزشان بر یک جنبه‌ی خاص از زندگی است که در حال حاضر برایشان دغدغه ایجاد کرده است.
اما در طول پروسه‌ی کوچینگ به درک عمیق‌تری از جوانب مختلف زندگی و روابط درهم تنیده‌ی هر وجه با بخش دیگر میرسند و در میابند چطور با عملکردِ متفاوت، به توازن و تعادل میانِ بخش‌های مختلف و در نتیجه رضایت مندی برسند.
درست مثل مراجعه کننده‌های من که اغلب با دغدغه‌ی “ساختنِ ظاهری ایده‌آل‌تر” وارد استودیو میشوند اما به مرور درمیابند برای داشتنِ یک ظاهر ایده‌آل باید نخست به سراغ ریشه‌ها و عواملِ تاثیر گذارِ درونی رفت.
هر فرد، منبعِ انرژی قدرتمندی درون خود دارد اما دستیابی به این منبع و استفاده صحیح از آن به حضورِ فردی راهنما احتیاج دارد. گاهی یک تلنگر، اندکی جهت دهی، کمی حمایت، فرصتی برای شنیده شدن و … همه‌ی چیزی است که نیاز داریم تا بتوانیم سُکان را به دست گیریم و مسیر را با تلاطمِ کمتری ادامه دهیم.

کوچینگ یا تراپی؟

کدامیک گزینه‌ی بهتری برای دغدغه‌های فعلی من خواهد بود؟

معمولا افراد با دغدغه‌ی “تغییر” به جلسات تراپی یا کار کردن با یک کوچ رجوع میکنند. هر دو حرفه ادعا میکنند که به فرد کمک خواهند کرد تا در طول زمان تغییراتِ عظیمی در زندگی‌ِ خود بوجود بیاورد.

هنگام انتخابِ خدماتِ کوچینگ بسیار مهم است به این موضوع آگاه باشیم که کوچینگ با تراپی متفاوت است؛
البته یکسری همپوشانی‌ها و شباهت‌هایی میان این دو وجود دارد؛ در واقع هر دو روش به شیوه‌های متفاوتی به راهنماییِ فرد مراجعه کننده میپردازند.
هر دو با هدف نهاییِ حمایت از مراجعه کننده برای غلبه بر موانع ذهنی و مادی و حرکت به سمت اهدافِ بنیادی و زندگی اصیل تلاش میکنند؛ اما تفاوت‌های بزرگی میانِ روشِ عملکردِ این دو حیطه وجود دارد.
تراپی به بررسی و تحلیلِ تجربیاتِ گذشته میپردازد و اینکه چطور این وقایع بر لحظه‌ی حال ما تاثیرگذارند.
کوچینگ بیشتر بر لحظه‌ی حال تمرکز دارد. و در تلاش برای طراحیِ اقداماتیست که باعثِ تغییراتِ مثبت و رو به جلو خواهد شد.
تراپی کمتر نتیجه محور است و با تمرکز بر بخش‌های خودآگاه و ناخودآگاه به فرد برای غلبه بر چالش‌‌ها و موانع کمک کند.
کوچینگ بر روی هدف‌های قابل اندازه‌گیری، واقع بینانه و متناسب با توانمندیِ فرد تمرکز دارد و مراجعه کننده را به سمت نتایج ملموس و قابل دسترس هدایت میکند.
تراپی میتواند برای سال‌ها ادامه داشته باشد؛ در واقع تا زمانی که فرد به حضور در جلسات و ادامه‌ی رابطه‌ی خود با تراپیست، بررسی و واکاوی آنچه بر او گذشته است  و تاثیر آن بر زندگی فعلی‌اش نیازمند باشد،
کوچینگ به دلیلِ نتیجه محور بودن رابطه‌ی کوچ و مراجعه کننده معمولا پروسه‌ی کوتاه‌تر و مشخص‌تری  دارد.

به طور خلاصه میتوان تفاوت میان کوچینگ و روانشناسی را از منظرِ دو بعد زیر بررسی کرد:

بعد اول: جهت گیریِ گذشته- آینده

Dimension 1: Psychology & coaching compared in Past-/Future-Orientation

روانشناسی

بر روی گذشته متمرکز است
روانشناسی و تراپی به صحبت پیرامون ریشه شناسی و تشخیص رابطه‌ی علل و معلولیِ وقایع گذشته میپردازند و برای آغاز روش‌های درمانی برنامه ریزی میکند.
مشاوره و درمان همچنین ممکن است در راستای توانمندسازی برای حرکت به سوی اهداف آینده نیز صورت گیرد.

کوچینگ

کوچینگ بر روی حال و آینده متمرکز است.
به فرد کمک میکند تا با واقعیتِ مشکلات از طریقِ ایجادِ کنشگریِ صحیح روبرو شود
منابعِ درونی خویش را بشناسد و فعال کند و جعبه ابزارِ عملی برای رسیدن به اهداف آینده‌اش بسازد.

بعد دوم: وضعیتِ ذهنی

Dimension 2: Psychology & Coaching compared in mental target state

روانشناسی

روانشناسی به فرد کمک میکند تا از یک وضعیت ذهنی منفی به یک وضعیت ذهنی نسبتا خنثی ( از هر نظری) دست یابد.
به بیانِ دیگر مراجعه کننده معمولا شرایطِ ذهنیِ منفی را تجربه میکند که باید به نحوی موثر با کمک روانشناس خنثی شود.

کوچینگ

کوچینگ محیطی برای مراجعه کننده فراهم میاورد که بتواند خود را از یک وضعیت ذهنیِ خنثی و منفعل به یک وضعیت مثبت و عملگرا ارتقا دهد.